しѺ√乇 ~_^ EMΘ |
|||||||||||||||||
پنج شنبه 3 / 11 / 1387برچسب:اسمس های عاشقانه,اسمس های رومانتیک,اسمس های تنهایی,عکس های عاشقانه,عکس های رومانتیک ,قلب, :: 8:16 PM :: نويسنده : aysan
قلبم تیر میکشد...اما ساکت است به احترام قلبی که او را نخواست...دارد روزای بدون اورا بر روی دیوارش خط میزند...لج شده است حتی بامن! هرلحظه میگوید خستم...خسته تر از خستگی!دیگر نایی ندارد به تپیدن ...دل خستم؟؟ قلبی که عاشقش شده ای عاشق قلب دیگری است، بیهوده چشم به راه نباش!قلب خستم؟راضیم به رضای تو! بایست...بایست تا بخوابم،خوابی که هوشیاری نداشته باشد!اما میدانم دلم باز بهانه ات را میگرد هنگامی که ایستاده است!دل من؟؟ منتظر چه هستی؟پاشو بایست!! یا نه ، تو بنشین من میروم...بدون تو هم میشود رفت...!راستی اگر روزی سر راهت اورا دیدی بگو دوستت داشت حال که نیست ، آسوده باش...!قلب دل تنگم خدانگهدار
پنج شنبه 3 / 11 / 1392برچسب:اسمس های خنده دار,اسمس های سرکاری,اسمس های ضدحال, :: 7:22 PM :: نويسنده : aysan
با پسر عمم نشستیم داریم فیلم جنگی خفن نگاه میکنیم، اخر فیلمی جوگیر شدم سینه خیز رفتم تلوزیونو خاموش کردم . . . . . . . . . . . اومدم میبینم پسر عمم تیر خورده مرده....! ........... به آباداني میگن با(ت) جمله بساز میگه:توانا بود هر که دانا بود میگن با(ک) میگه:کا توانا بودهر که دانا بود میگن با(و) میگه:ولک توانابود هر که دانا بود میگن با (گ) میگه:گُو نخور ديگـــه توانا بود هر که دانا بود :| :)) ............. سه شنبه 29 / 10 / 1392برچسب:مطالب عاشقانه,جوک های عاشقانه,اسمس های عاشقانه,اسمس های رومانتیک,جوک های عاشقانه, :: 1:4 AM :: نويسنده : aysan
ازم پرسيد منو بيشتر دوست داري يا زندگي تو؟ خوب منم راستش رو گفتم، گفنم زندگيمو! ازم نپرسيد چرا؛ گريه كرد و رفت اما نمي دونست كه اون خودش زندگيمه!
نازنینم یه روز میام می برمت یه جای دور که دست هیشکی بهت نرسه قربانت عزراییل یک شنبه 29 / 9 / 1392برچسب:عکس های عاشقانه,داستان های عاشقانه,داستان های کوتاه عاشقانه, داستان, داستان های جالب و غم انگیز, :: 1:37 AM :: نويسنده : aysan
دختر : می دونی فردا عمل قلب دارم؟ پسر : آره عزیزدلم........ دختر :منتظرم میمونی؟ پسر رویش را به سمت اطاق دختر بر می گرداند تا دختر اشکی که از گونه اش می بر زمین می چکد را نبیند و گفت:منتظرت می مونم عشقم......دختر:خیلی دوست دارم..........پسر:عاشقتم عزیزم......... بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت به هوش می آمد "به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه می کرد و جویای او شد.....پرستار: آروم باش عزیزم تو باید استراحت کنی... دختر :ولی اون کجاست ؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت رفت؟؟ پرستار: در حالی که سرنگ آرمش بخش را در سرم دختر خالی می کرد رو به او گفت: می دونی کی قلبش را به تو هدیه کرده؟ دختر بی درنگ به یاد پسر افتاد واشک از دیدگانش جاری شد...آخه چرا؟؟؟!! چرا به من کسی چیزی نگفته بود.......بی امان گریه می کرد..... پرستار : شوخی کردم بابا !!رفته دستشویی الان بر می گرده
صفحه قبل 1 صفحه بعد آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان
|
|||||||||||||||||
|